- پی افکن
- بنیان کن، ویران سازنده
معنی پی افکن - جستجوی لغت در جدول جو
- پی افکن
- بنیان گذار، بنیاد نهنده، پی افکننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنیاد نهادن
بنیاد نهادن، شالودۀ عمارتی را ریختن، بنیاد ساختمان گذاشتن، بنا کردن، تاسیس کردن، برای مثال پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی۲ - ۱۲۸۵)
شجاع و نیرومند که پیل را بر زمین زند
آنچه یا آنکه قدرت به زمین زدن پیل را داشته باشد، نیرومند، پیل اف کننده، برای مثال چه صعب رودی، دریانهاد و طوفان سیل / چه منکرآبی، پیل افکن و سواراوبار (فرخی - ۶۳)
تشک نهالی زیر انداز، مقامی است از موسیقی کوچک
پرتاب کننده تیر از کمان
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
پیل افکن: شیر بچه گر بزخم موراجل رفت پیل فکن شیر مرغزار بماناد، (خاقانی)
عمل پیل افکن: دگر ره سوی جنگ پرواز کرد به پیل افکنی جنگ را ساز کرد. (نظامی)
آنچه سر را جدا سازد و بر زمین افکند، شمشیر تیغ: اندر نیام از پی تجهیز دشمنان دارد سر افکنی که به جوهر مرصع است (شرف شفروره المعجم 264: 1)
پرزور، شجاع، دلیر، آنکه شیر را بر زمین افکند و از پای در آورد
شیرانداز، شیراوژن، کنایه از دلیر، دلاور
گوشه ای در دستگاه ماهور، زیرانداز، تشک، نهالی، فرش
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیروال، متصیّد، نخجیرگان، قانص، حابل، نخجیرگر، نخجیرزن، صیدبند، نخجیرگیر، شکارگر، صیدگر، شکارگیر، صیّاد
تشک، نهالی، مقامی است در موسیقی